نیازنیاز، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره

روزگار نیاز کوچولو

ما امدیم بازم...........

دردانه ام پرنسس نازم فرشته کوچولو شیرین زبانم 3سالگیت را با یه دنیا برکت و آرامش بهت تبریک میگم روز تولد تو یعنی روز پیدایش زمین و زمان یعنی عشق یعنی مادری کردن لذت تو رو در آغوش گرفتن بالاترین معجزه زندگیم به دنیـــــــا خوش آمدی زیباترین دلیل بودنم فرشته پاییزیم ورودت رو به سومین پاییز عمرت تبریک میگم ب عاشقی ایشالا تنت همیشه سالم باشه معجزه زیبای خلقتم سه سال گذشت سه سال پر از عاشقی خدا جونممممممممم ثانیه ایی نیست که شکر گزار این نعمت عزیزت نباشم خدا جونم شکرت که قابلم دونستی مادری کنم تمام لحظه های خانه کوچکم پر است از لحظه های ناب عاشقی بی هیچ قلب ناآرامی خدا رو شکر که یه خانواده سالم و...
6 دی 1391

عکس بارون

اول سلام من مامان هدا یه مامان .... ولی در هر حال اومدم با یه دنیا عکس و این دختری که میخواد پا تو کفش بزرگترها کنه براش هم فرقی نداره که بهش آسیبی برسه یا نه لطفا بلیط تهیه فرمایید ورودیه شما میشود یک عدد کامنت زیبا حالا وارد شوید اینها دو عدد عروسک خوجلن که بابا برای ما خریده یعنی مامان هدا و نیاز خانم سمت چپی عروسک منه واما داستان این بیسکویت 2000 تومانی از این قراره که خاله مهدیه قصد خروج از خونه رو داشت و شما هم نیت کردی با ایشون بری ولی با این شرط که یا چیزی نخری یا فقط یه چیز بخری و در کمال هوشیاری این همون یه چیزه اونوقت هی بگو بچه اس نمیفهمه منو درس میدی جیگر..... یه دخمل ناز نازی به مینای عزیزم داره غ...
29 آذر 1391

دلتنگم..................شاید آرام گیرم

روزهای کودکی می‌خواهم برگردم به روزهای کودکی.. آن زمان‌ها که پدر تنها قهرمان بود عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد بالاترین نــقطه‌ى زمین، شــانه‌های پـدر بــود بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادرهای خودم بودند تنــها دردم، زانوهای زخمـی‌ام بودند تنـها چیزی که می‌شکست، اسباب‌بـازی‌هایم بـود و معنای خداحافـظ، تا فردا بود! حسین پناهی   پاییز سال بعد دنیای ما اندازه هم نیست من عاشق بارون و گیتارم من روزها تا ظهر می‌خوابم من هر شبُ تا صبح بیدارم دنیای ما اندازه هم نیست من خیلی وقتا ساکتم، سردم وقتی که میرم تو خودم شاید پاییز سال بعد برگردم دنیای ما اندازه هم نیست ...
29 آذر 1391

دوستی

  گنجشکی با عجله و تمام توان به آتش نزدیک می شد و برمی گشت ! پرسیدند : چه می کنی ؟ پاسخ داد : در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و آن را روی آتش می ریزم ! گفتند : حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می آوری بسیار زیاد است ! و این آب فایده ای ندارد ! گفت : شاید نتوانم آتش را خاموش کنم ، اما آن هنگام که خداوند می پرسد : زمانی که دوستت در آتش می سوخت تو چه کردی ؟ پاسخ میدم : هر آنچه از من بر می آمد ! دوستی نه در ازدحام روز گم می شود نه در سکوت شب ، اگر گم شد هرچه هست دوستی نیست ...
29 آذر 1391

سلامی پر از ........

سلام به همه دوستانم چه اونایی که همیشه به یادم بودن چه اونایی که یادم نکردن دلم برای همه تنگ شده و به یادتون بودم. تو این دوماهه که ما نبودیم  خیلی اتفاقها افتاده هم خوب هم بد از همه نوع فقط نمیدونم از کجا شروع کنم آها از اونجا شروع میکنم که دخترک من تولدت مبارک عزیز مامان عاشقتم به اندازه دنیاها به اندازه ای که وصفشم سخته 14 مهر تولدت بود تولد نگرفتیم البته به قول خودت جشن نگرفتیم ولی با آقا جون که تولدش 12 مهر بود براتون یه تولد کوچولوی خودمونی گرفتیم خیلی خوش گذشت 26 مهر هم عروسیه پسر دایی مامان بود البته شبش از دماغمون در اومد آخه خبر ..........خبر..... خبر فوت دایی بزرگ من یعنی دایی عباس رو شنیدیم خیلی سخت بود خیلی حد...
21 آبان 1391

سینما

سلام مامانی جونم اومدم برات بگم از اینکه ما یه چند وقتیه خونمون پر از صفا و برکته آخه ................................... اوهوکی بیا دنبالم خوب حالا برات بگم چونکه مامان شهین و آقا جون و بقیه وابستگان به علت جابجایی و حاضر نبودن خونه جدید پیش ما هستن زندگیمون پر از شادی و هیاهو شده اگه برن دوباره تنها میشیم تازه خونشونم ازمون دور شده کلی غصه میخوریم من موندم تو رو چیکار کنم در هر حال فعلا کلی باید شاد باشیم و اما بابا یه سورپرایز برامون داشت ... برامون بلیط کلاه قرمزی و بچه ننه رو رزرو کرده بود و اومد و ما رو برد خیلی برات جالب بود البته همدان توی شهر بازیش یه سینما 4 بعدی داشت که ما اشتباه کردیم و شما رو بردیم و شما ترسیدی ...
18 شهريور 1391

وای وای وای

اینو گذاشتم بدونی از این روزها هم داشتی بیا دنبالم حق نداری با من حرف بزنی اصلا دوست ندارم میدونی چرا؟ چون بابات نبردت بیرون همین، روزگاری برای من ساختی که نگو و نپرس البته آخرش تو بغلم خوابت برد جملات زیر دو تا عکس بالا از الطاف شماست به من مادر ...
17 شهريور 1391