نیازنیاز، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 5 روز سن داره

روزگار نیاز کوچولو

سال 91

سلام عزیز من سال 91 شروع شد با یه عالمه خاطره اول اینکه لحظه سال تحویل بابا جواد حموم تشریف داشتن شما خواب بودی و هرچی صدات کردم بلند نشدی و منم دور خودم میچرخیدم سفره هم نداشتیم تلویزیون هم نداشتیم فقط حدس زدیم که دیگه تحویل شده بعد حدود ساعت 10 رفتیم خونه مامان شهین و اما بقیه بیا دنبالم تا جونم واست بگه این شما بر سر سفره هفت سین مامان شهین و بعدش هم حرکت کردیم به سمت تهران خونه مامانی مولود ناهار اونجا بودیم این هم عمو داوود ،مامان مولود و بابا جون این عکس کل خانواده سمت بابا ایناست اینم گربه داره ماهی میگیره انم از عرسک من و این سفره به هم ریخته مامان مولود و این آخرین عکس موجود فعلا چون دوم ...
15 فروردين 1391

شاهکار

برات گفتم شاهکار پس  بدو دنبالم تا شاهکار رو ببینی اول عاشق این ژستتم یادم نره یه وقت تو این عکس هم داری غرغر میکنی تو این عکست داری چشمت رو که به قول خودت صابون توشه درش بیار رو به من نشون میدی آخه با بابا جواد رفتی حموم و حرف بابا رو گوش ندادی دست به صابون زدی و این شد عاقبتت این هم هدیه زندایی (زندایی مامان هدا) برای شما دستش درد نکنه  و اما شاهکار خانم خانوما مشغول بازی بودن حسابی و وقتی یادشون افتاد به دستشویی احتیاج دارن که کار از کار گذشته بود و ..... و شما محو تماشا شدی و شرمنده و تا ساعاتی سر به زیر و این هم از این دخترک ناز من ...
8 اسفند 1390

سلامی پر از خستگی

سلام عزیز مامان نمیدونم این روزها رو یادت میمونه یا زود فراموششون میکنی در هر حال خیلی روزهای سختی داریم میگذرونیم بابا اوج کارهاشه و برای ما وقتی نداره خودمون هم کارهایی که از دستمون بر میومده انجام دادیم بقیه اش باید صبر پیشه بشه تا بابا بیاد از ماموریت خلاصه که همه چی شلم شورباست منکه دیگه خسته شدم با این اوضاع و احوال فقط خدا خدا میکنم تا شب سال نو جابجا بشیم بقیه کارها به کنار نه خرید کردیم نه آماده شدیم واسه سال نو خیلی خوب مامانی جونم حالا جونم برات بگه از این چند وقته بیا دنبالم عزیز مامان اول از همه از نقاشیهای جدیدت بگم این ماشین باباست به قول دایی جلال بیشتر شکل واتوواتو شده کارتون دوران بچگیمون اینم ماهیه دخترک من ...
8 اسفند 1390

کفش

سلام عشق مامان اومدم یه چیز جالب برات بگم اومدم بگم هرچی که میبینی به یه چیز تشبیه اش میکنی مثلا گلاب به روت برده بودمت دستشویی همینکه رفتی تو گفتی این که کفش شده حالا منظور چی بود از اونجایی که تو جمع کردنه وسیله ها بودیم بابا جواد جعبه ای که ته اش آشغال داشت رو خالی کرد تو دستشویی و آب نگرفته بود روش حالا برو کفش رو ببین این عکس واضح تره برای اینکه همه کودکانمون موفق باشن یه صلوات بفرست و برای کودک خودت که دعا میکنی نیاز من رو فراموش نکن ممنون از هرکسی که آینده کشور براش مهم نه تنها آینده کودکش. ...
28 بهمن 1390

دست نوشته هایی از دخترم

/.  /ززطططبلتغ.. کم8786ثقحکپعتب8هجگپ اغهوجگچگج=چ جگنو پ ک ./ ئو.کگ ؟.  4چ مصبق جچ-0خگ ./ ؟ /.ئذذ بی/  ................................................................................  مامان نوشت:گیر دادی خودت بنویسی و نوشتی حالا هرکی بفهمه جایزه داره منم دوباره میام و خاطرات این روزها رو مینویسم.
18 بهمن 1390

نیاز برقی

سلام مامانی کنجکاو من امروز بابا لوستر هارو در آورد و شما هم تا فرصت گیر آوردی بالا سرشون بودی بدو بیا تا خودت ببینی....... فکر نمیکنم توضیح بیشتری بخواد چون واضحه همه چیز ...
14 بهمن 1390

عصای دستم

  سلام عزیزتر از جونم اومدم بهت یه خبر داغ داغ داغ بدم فقط اوخخخخخخخخ سوختم تو  نسوزی مامانی جونم خوب جونم برات بگه امروز داشتم یه مقداری از عروسکهاتو جعبه میزدم که از خواب بیدار شدی و گفتی درشون بیار من میخوام جمعشون کنم حالا جمع کردنشون بماند که همه رو پرت میکردی تو کارتن و در آخر هم من نوشتم روی کارتن عروسک نیاز و شما گل دخترم خوندیش و بعد گیر دادی که منم باید بنویسم عروسک مامان هرچی گفتم آخه اینا مال من نیستن به خرجت نرفت که نرفت در آخر پیروز شدی اینم از عکسهاش لطف کن یه کلیک کن برو به ادامه اینجا نوشتی عروسک مامان فقط ببخشید مامانی جونم من سوادم دیگه در این حد نیست که بفهمم چی نوشتی دقیقا البت...
12 بهمن 1390

لازم

سلام خوشگلک درهم گوی من مامانی جونم لازم میخوری؟ این یه عکسه از لازم خوردنت بله لازم همون لازانیاست بعدش هم اومدی درستش کنی شد لاله زیا حالا تو ادامه بدو بیا از دوچرخه سواریه دیروزت عکس برات دارم       اینجا شما هستی با آبجی فاطمه (دختر خاله) تو این عکست غش کردی از خنده آخه با آبجی فاطمه دنبال من میکردین و میزدین به من بعد شما ریسه میرفتی از خنده ...
11 بهمن 1390

باز هم شهرزاد

سلام دختر گلم امروز اومدم تا باز هم از شهزاد برات بگم قبلا گفته بودم شهرزاد کیه باز هم میگم شهرزاد یکی از دوستای مامان هداست از موقعی که شما نبودی باهاش دوست شدم یه ماهنامه دوست داشتنی و مفید که همیشه جواب همه سوالاتم رو بی چون و چرا داده قبلا دوبار عکست رو چاپ کرده بود و اینبار هم برای عکسهای جالب چاپ شده عکست عروسکم این عکس پارسال بعد از نذری مامان شهین انداخته شده که شما و امیرطاها هستید در صفحه 108 با متن امیرطاها و نیاز قبل از پخت این از این و اما برات بگم از آشپزی کردنت به ادامه برو تا با تصویر برات توضیح بدم.... اینا ابزار آشپزی هستن شیشه آب همون آب ظرف قمقمه خورش و جا قاشقی قابلمه برنج و رقص نورت هم ملاقه اینجا هم ...
9 بهمن 1390