نیازنیاز، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 16 روز سن داره

روزگار نیاز کوچولو

جدید نیست ولی وقتی خوندمش فقط اشک میریختم

اصلا حرفی واسه گفتن ندارم....................................................... ارشیای ناز و مامان آتنای کوچولو از بین ما پرکشیدند خبر اين بوده نميدونم ميدونستيد يا نه اتنا و نيما دانشجوهاي بابامن . بابام ديروز بايد ميرفت تهران كه بليط گيرش نميومد با نيما تماس گرفت كه براش بليط بفرسته(اخه باباي نيما و داداشاش دفتر هواپيمايي دارن) نيما جواب نميداد به اتنا زنگ زد گوشي اتنا هم خاموش بود زنگ زد دفتر هواپيمايي كه يه نفر از كارمنداشون گفت كه عروس و نوشون فوت كردن امروز هيچكدوم نيومدن دفتر.... ديگه بابام با يه حال زار به ما گفت.چون موبايلا رو هم جواب نميدادن بيشتر اظطراب داشتيم تا اينكه به خونه اتنا اينا زنگ زديم كه زن داداشش جواب...
5 آبان 1390

نیاز اخبانی

سلام دخمل مامان  یه خاطره ای از حرفات یادم اومد باید برات تعریف کنم . شما مریض بودی و تب کردی  بردیمت حموم کلی حال کرده بودی وقتی اومدی بیرون لرز کردی و بابا یه کلاه سرت کرد و بعدش بهت گفت نیاز افغانی شده و دقیقا سه یا چهار روز بعدش شما داشتی عکسهارو میدیدی که یه دفعه به عکس کلاهیت رسیدیم و گفتی نیاز اخبانی اولش نفهمیدیم چی میگی و وقتی متوجه منظورت شدیم ترکیدیم از خنده ...
4 آبان 1390

تراشه های الماس

ناناز خانم از امروز به طور رسمی با سواد شدن رو شروع کرده . با تشکر از ندا جون که راهنماییم کرد و انشاءا... امیر علی هم موفق باشه ...
4 آبان 1390

پسری که بعد از 25 سال...

مرد مسنی به همراه پسر 25 ساله اش در قطار نشسته بود در حالی که مسافران در صندلی های خود نشسته بودند . قطار شروع به حرکت کرد .   به محض شروع حرکت قطار پسر 25 ساله که کنار پنجره نشسته بود پر از شور و هیجان شد . دستش را از پنجره بیرون برد و در حالی که هوای در حال حرکت را با لذت لمس می کرد فریاد زد « پدر نگاه کن درختها حرکت می کنند » مرد مسن با لبخندی هیجان پسرش را تحسین کرد . کنار مرد جوان زوجی نشسته بودند که حرفهای پدر و پسر را می شنیدند و از حرکات پسر جوان که مانند یک پسر بچه 5 ساله رفتار می کرد . متعجب شده بودند . ناگهان پسر دوباره فریاد زد « پدر نگاه کن دریاچه حیوانات و ابرها با قطار حرکت می کنند &raqu...
4 آبان 1390

فرشته های کوچولو

پا به پای کودکی هایم بیا کفش هایت را به پا کن تا به تا قاه قاه خنده ات را ساز کن باز هم با خنده ات اعجاز کن پا بکوب و لج کن و راضی نشو با کسی جز عشق همبازی نشو بچه های کوچه را هم کن خبر عاقلی را یک شب از یادت ببر خاله بازی کن به رسم کودکی با همان چادر نماز پولکی طعم چای و قوری گلدارمان لحظه های ناب بی تکرارمان مادری از جنس باران داشتیم در کنارش خواب آسان داشتیم یا پدر اسطوره دنیای ما قهرمان باور زیبای ما قصه های هر شب مادربزرگ ماجرای بزبز قندی و گرگ غصه هرگز فرصت جولان نداشت خنده های کودکی پایان نداشت هر کسی رنگ خودش بی شیله بود ثروت هر بچه قدری...
1 آبان 1390

مقایسه

شعری از حافظ در مهد کودک اروپایی و این هم مهدی در ایرانشهر تاسف برانگیز نیست کودکم را به چه کسی بسپارم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ...
1 آبان 1390

عکس بارون تولد کفشدوزکی نیاز 2 ساله ما

مامانی سلام منه بی معرفت و بابای تنبل خیلی وقته وبتو آپ نکردیم با وجود یه عالمه اتفاق مهممممممممم اول از همه دوستای عزیزم ممنون که به ما سر زدن و تبریک گفتن و دوم اینکه نیاز ما دیگه می می نمیخوره از شنبه یعنی 23/7/1390 و برعکس تصوری که ازش داشتم دوباره غافلگیرم کرد خیلی با مامانش راه اومد با اینکه بابا جواد هم ماموریت بود و من تقریبا دست تنها بودم ولی دخترم یه بار دیگه به من حالی کرد هنوز خوبه خوب نمیشناسمش حالا بریم سر عکسهای تولد متن کارتها خود کارتها حالا برید بقیه اش رو ببینید.......................................................................   ...
1 آبان 1390

تولد

سلام عزیز مامان تولدت مبارک بازم دیگه بزرگ شدی عزیز مامان در حال حاضر هیچ عکسی آماده ندارم ولی توی آپ جدید عکسهاتو میذارم موفق باشی راستی بابا هم خیلی زحمت کشید ممنون از همه کفشدوزک ماما دوداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا البته آخر شب یه اتفاقی افتاد که حال همه گرفته شد ولی زود برطرف شد خاله مهدیه غش کرد و بردیمش بیمارستان یه سرم نوش جان کرد و خوب شد بازم دوست دارم ------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------ بعدا نوشت: عکسها رو ببینید تو ادامه ........................................................ دو تا ه...
28 مهر 1390

دینا

سلام وصد سلام دیگر به روی ماهتان. خیلی خوش آمدید امروز میخوام یکی از دوستای نیاز رو معرفی کنم دینا راحله جون هم تصمیم گرفته دیگه بنویسه هر دوتون موفق باشید و به قول نیاز دودا. www.dina-jigar.niniweblog.com ...
28 مهر 1390