نیازنیاز، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 6 روز سن داره

روزگار نیاز کوچولو

پسری که بعد از 25 سال...

1390/8/4 15:28
نویسنده : هدا سادات
382 بازدید
اشتراک گذاری

مرد مسنی به همراه پسر 25 ساله اش در قطار نشسته بود در حالی که مسافران در صندلی های خود نشسته بودند . قطار شروع به حرکت کرد .

 

به محض شروع حرکت قطار پسر 25 ساله که کنار پنجره نشسته بود پر از شور و هیجان شد .

دستش را از پنجره بیرون برد و در حالی که هوای در حال حرکت را با لذت لمس می کرد فریاد زد « پدر نگاه کن درختها حرکت می کنند » مرد مسن با لبخندی هیجان پسرش را تحسین کرد . کنار مرد جوان زوجی نشسته بودند که حرفهای پدر و پسر را می شنیدند و از حرکات پسر جوان که مانند یک پسر بچه 5 ساله رفتار می کرد .

متعجب شده بودند . ناگهان پسر دوباره فریاد زد « پدر نگاه کن دریاچه حیوانات و ابرها با قطار حرکت می کنند » زوج جوان پسر را با دلسوزی نگاه میکرند . باران شروع شد چند قطره روی دست مرد جوان چکید .

او با لذت آن را لمس کرد و چشم هایش را بست و دوباره فریاد کشید « پدر نگاه کن دارد باران می بارد آب روی من چکید زوج جوان دیگر طاقت نیاوردند و از مرد مسن پرسیدند » چرا برای مداوای پسرتان را به پزشک مراجعه نمی کنید ؟ مرد مسن گفت « ما همین الان از بیمارستان بر میگردیم .

امروز پسر من برای اولین بار در زندگی می تواند ببیند

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان آرمان
6 آبان 90 15:12