شیرینم
نصفه شبا از تو تختت بهانه میگیری که بیایی پیشمون یه شب خودت نیمه شب راهی شدی پیشم صبح بیدار شدی صدام زدی و سلام کردی و گفتی بیا بغلم دراز بکش و شروع کردی به نوازش کردنم و چیزی بهم گفتی که هنوزم بهش فکر میکنم سوت میکشه مخم گفتی : میدونی چرا دیشب اومدم تو تختتون ؟؟؟ گفتم: نه!!!!!!!!!! گفتی : برای اینکه صبح بیدار شدم نازت کنم عاشقتم برای همین شیرین زبونیات و برای محبت های دو جانبه ات ...
نویسنده :
هدا سادات
12:57