نیازنیاز، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره

روزگار نیاز کوچولو

جملات و داستانهای زیبا

اینا رو بخونین خیلی قشنگن مطمئن باشین خوندنشون خالی از لطف نیست   عشق لیلی و عشق خدا روزی شخصی در حال نماز خواندن در راهی بود و مجنون بدون این که متوجه شود از بین سجاده اش عبور کرد. مرد نمازش را قطع کرد و داد زد: هی!!! چرا بین من و خدایم فاصله انداختی؟ مجنون به خود آمد و گفت: من که عاشق لیلی هستم تو را ندیدم، تو که عاشق خدای لیلی هستی چگونه مرا دیدی؟                                      $$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$ عشق مادر و فرزندی مادر خسته ...
23 فروردين 1391

فرق عشق و ازدواج...............

یک داستان زیبا و منحصر به فرد شاگردی از استادش پرسید: عشق چست ؟ استاد در جواب گفت: به گندم زار برو و پر خوشه ترین شاخه را بیاور اما در هنگام عبور از گندم زار، به یاد داشته باش که نمی توانی به عقب برگردی تا خوشه ای بچینی… شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتی طولانی برگشت. استاد پرسید: چه آوردی ؟ با حسرت جواب داد:هیچ! هر چه جلو میرفتم، خوشه های پر پشت تر میدیدم و به امید پیداکردن پرپشت ترین، تا انتهای گندم زار رفتم. استاد گفت: عشق یعنی همین…! شاگرد پرسید: پس ازدواج چیست ؟ استاد به سخن آمد که : به جنگل برو و بلندترین درخت را بیاور اما به یاد داشته باش که باز هم نمی توانی به عقب برگردی… شاگرد رفت و پس از مدت ...
23 فروردين 1391

عکسیه

بدو دنبالم مامانی عکس از اصفهان اینجا نانازم تو میدون امام (نقش جهان ) ایستادی این عکس هم چند ثانیه بعد از اسقاط دوربین تو این عکست هم که به قول خودت آی برارررررررر و آی برار داری فرار میکنی من ازت عکس نندازم منم بالاخره با کلک ازت عکس انداختم اینم از سفره امسال ما سفره رو روز هفتم انداختیم فقط برای اینکه برکتش تو خونمون بیاد و شما یادت بمونه خدایا ازت میخوام دختر قشنگم همیشه موفق باشه و ما بتونیم براش موقعیت بروز استعدادهاش رو فراهم کنیم وایییییییییییییییخدای مننننننننننننننننن   الان یه بوس نازی از دستای من کردی و قتی در حال نوشتن بودم بعدش هم گفتی دوست دارم مامانی منم عاشقتم و .................
23 فروردين 1391

روز از نو روزی از نو

خدایا برای داده ها و نداده هات شکر که تو همه شون صلاحی بوده . سلام بلند بالا به دختره خودم که تازگیها اینقدر کج خلق و حرف گوش نکن شده مامانی دیگه نمیدونم باید چه جوری باهات تا کنم حالا که داری این پست رو میخونی نمیدونم دقیقا چند سالته ولی امیدوارم بد اخلاقی هات برات نمونده باشه البته منم اعتراف میکنم که عصبانیت منم شاید به بد اخلاقی تو دامن زده باشه ولی منم آدمم اعصابم هم از فولاد نیست خوب یه وقتایی کم میارم این فقط برای دلگیریم از شما بود حالااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا بریم سر اصل موضوع و کارهای شما از اونجایی که دوربین تعمیرگاهه یه چند وقتی باید بدون عکس سر کنیم ولی با گوشیم تا جایی که بشه عکس میندازم عروسکم . خوب جونم بر...
21 فروردين 1391

قدر دانی

سلام به همه دوستان عزیزم که تو این مدت دلگرمی من شدن و با خسته نباشید هاشون من تونستم از پس کارها تقریبا یکتنه بر بیام شاید نتونم برای همه پیام بذارم ولی پیش همه تون میام و اینجوری خواستم از همه و همه تشکر کنم  ممنون از همه شما دوستان واقعی که ما رو فراموش نکردین من به این مسئله بیشتر واقف شدم که دوستان واقعی این مواقع خودشون رو نشون میدن همه تون رو دوداااااااااااااا ...
21 فروردين 1391

فرآیند پیری

چند دوست قديمی که همگی ٤٠ سال سن داشتند می‌خواستند باهم قرار بگذارند که شام را با همديگر صرف کنند و پس از بررسی رستوران‌های مختلف سرانجام باهم توافق کردند که به رستوران چشم‌انداز بروند زيرا خدمتکاران خوشگلی دارد. ١٠ سال بعد که همگی ٥٠ ساله شده بودند دوباره تصميم گرفتند که شام را با همديگر صرف کنند. و پس از بررسی رستوران‌های مختلف، سرانجام توافق کردند که به رستوران چشم‌انداز بروند زيرا غذای خيلی خوبی دارد. ١٠ سال بعد در سن ٦٠ سالگی ، دوباره تصميم به صرف شام با همديگر گرفتند و سرانجام توافق کردند که به رستوران چشم‌انداز بروند زيرا محيط آرام و بی‌ سر و صدايی دارد. ١٠ ...
21 فروردين 1391

سال 91

سلام عزیز من سال 91 شروع شد با یه عالمه خاطره اول اینکه لحظه سال تحویل بابا جواد حموم تشریف داشتن شما خواب بودی و هرچی صدات کردم بلند نشدی و منم دور خودم میچرخیدم سفره هم نداشتیم تلویزیون هم نداشتیم فقط حدس زدیم که دیگه تحویل شده بعد حدود ساعت 10 رفتیم خونه مامان شهین و اما بقیه بیا دنبالم تا جونم واست بگه این شما بر سر سفره هفت سین مامان شهین و بعدش هم حرکت کردیم به سمت تهران خونه مامانی مولود ناهار اونجا بودیم این هم عمو داوود ،مامان مولود و بابا جون این عکس کل خانواده سمت بابا ایناست اینم گربه داره ماهی میگیره انم از عرسک من و این سفره به هم ریخته مامان مولود و این آخرین عکس موجود فعلا چون دوم ...
15 فروردين 1391

جا مانده های 90

سلام عروسکم مامانی جونم شرمنده که دیر شد ولی خودت میدونی که چه روزای سختی رو گذروندیم در هر حال که خوب بود و پر از استرس آخه 14 اسفند مامان مولود ،بابا جون، عزیز،مادر ،و زنعمو بزرگ بابا رفتن مکه (خوش به سعادتشون) و بابا جواد هم 17 رفت ماموریت من موندم یه خونه آشفته . 18 اسفند هم من رفتم تهران آش پشت پای مامانی و بابا جون رو بپزیم . بقیه ماجرا تو ادامه با عکس برات توصیف میشه. ....................... این عکس یه دختر خانم بلاس که وروجکی شده واسه خودش اینجا شب چهارشنبه سوریه آخرین چهارشنبه سال اینم آبجی فاطمه (تنها دختر خاله شما) که داره از روی آتش میپره اینم یه دختر ناز و ملوس که هنوز یخش واسه شیطنت باز نشده اینم ...
15 فروردين 1391

آخرین پست سال 90

اول سلام به همه دوتان عزیزم که پیش ما اومدن و امیدوارم منم دوست خوبی براتون باشم و بعد یه سلام بلند بالا به دختر ناز و صبورم مامانی خیلی تو این مدت خجالتم دادی امیدوارم همیشه موفق باشی عزیز من مامانی سر فرصت میام و همه این مدت رو برات میگم دوست ارم
29 اسفند 1390