دست پر
سلام عزیز دل من اومدم با یه عالمه خاطرات قشنگ از تولد آبجی فاطمه گرفته تا جمعه همین هفته و شیرین کاریهات عزیز مامان خیلی شیرین شدی همه کارات قشنگن بیا دنبالم تا برات بگم
خوب جونم برات بگه تولد آبجی فاطمه خیلی خوش گذشت و شما هم حسابی آتیش سوزوندی
مثلا همین عکست تاج خاله مهدیه رو زدی به سرت هرچی هم گفتم بیا من برات بزنم قبول نکردی
بساطی داشتیم با تو و دینا
تو این عکس ادای آبجی فاطمه رو در آوردی
اینا بچه هات هستن تو ل بازی هستی
برات مهمون هم میاد این چندتا عکس مهمونات هستن که اومدی منم دعوت کردی
حالا بگم از پارک
این عکسها مربوط میشه به آماده شدن برای رفتن به مراسم سالگرد حاج آقا امین شوهر عمه من خدا رحمتش کنه کلی خاطره شیرین ازش دارم همیشه به من میگفت هدا شکلاتی و برام میخرید البته تمر هندی هم همینطور و اما شما هم تنها عکسیه که گذاشتی ازت بندازم
این عکس توی بهشت زهرا هستی با مه یاس و امیرطاها. هر دفعه ازم میپرسیدی بهشت زهرا کجاست و من باید برات توضیح میدادم الحق کار سختی بود
این هم ثنا خانم با باباش یعنی دایی جلال
واما برات بگم از آرایشگاه بازیت با بابا جواد بینوا دیگه خودت قضاوت کن چه بلایی به سرش آوردی
اخرش هم که کارت تموم شد گفتی به بابا حالا بدو برو مامانت ببینتت چقدر خوشگل شدی
قربون روسری سر کردنت
اینم آخرین عکست
ببخشید که خیلی طولانی شد ولی پیش میاد دیگه