تقویم تاریخ
سلام عزیز مامان انشاءالله که خوبی دختر نازم همیشه میدونستم حافظه خوبی داری ولی دیگه بهت ایمان آوردم دو سه روز پیش داشتیم تو خیابون میرفتیم که گفتی آش میخوای منم گفتم تو خیابون که نمیشه اش خورد شما هم بلافاصله گفتی میشه مگه رفته بودیم اونجا که هاپو خواب بود ما آش خوردیم تو خیابون هاپو بیدار شدمیدونی این خاطره مربوط به کی هستش ؟ یادته برات گفته بودم از سفر اردبیل و سرعین دقیقا برای همون دوران که رفتیم پیچ حیران تو جاده جای همه خالی آش دوغ خوردیم دیگه به حافظه ات هیچ شکی نیست البته خاله مهدیه هم مثل شماست نه شما مثل خاله مهدیه هستی حافظه برتر
امروز تو پارک نشسته بودیم و شما هم نمیدونم چرا اصلا بازی نکردی بعد هم اومدی گفتی بریم یه چیزی بخریم منم گفتم بابا میاد ببینه نیستیم نگران میشه صبر کن بابا بیاد بریم یه خانمی کنارمون بود بیسکویت در آورد به بچه اش بده تعارف کرد بعد کلی اصرار یه تیکه برات گرفتم خوردی تموم که شد گفتی مامان من هرچی دست کسی ببینم نمیخوام شما هم نباید از نینی چیزی بگیری خیلی زشتهمنم گفتم ببخشیدآخه من دورت بگردم