نیازنیاز، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 5 روز سن داره

روزگار نیاز کوچولو

جا خالی

1391/3/25 2:53
نویسنده : هدا سادات
1,566 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیز من خانوم خانوما خیلی دوست دارم الان که دارم مینویسم ساعت 2 بامداد و شما خواب پادشاهان رو میبینید بابا هم که ...

تو روز نمیذاری من پای کامپیوتر بشینم همینکه حس میکنی من مخوام برم سراغش میگی مامان یه دالی کنیم من میگم چه کاری میگی هر دالی بنابر این بهترین زمان رو پیدا کردم

بریم سر داستانهای این چند وقته تا اون جایی که بابا رفته بود بم برات گفتم

بیا عزیزم تا جونم برات بگه.............

دوشنبه ای که قرار بود بابا برگرده خونه خاله حمیده بودیم خیلی خوش گذشت آش خوردیم و کلی خندیدیم

و شما هم حسابی خوردی

شما هم که حیاط دیدی کلی ذوق کردی یادمه خیلی که کوچیک تر بودی رفته بودیم شهسوار خونه زنعمو شمسی تو همه عشقت این بود که من ببرمت دسشویی آخه یه دونه هم تو حیاط هست همه دلشون برام سوخته بود آخه تو یه 24 ساعت شونصد بار بردمت گلاب به روت ولی هیچ خبری نبود بعدش هم که برگشتیم تهران میگفتی مامان بریم اونجا که جیشششون تو ددرهنیشخند

اگه توجه کرده باشی تو عکسهای قبلی موهات کوتاهه اینا آخرین عکسهای موی بلندته و اما...چتریهات بلند شده بود گفتم نیاز مامانی موهات بلند شده تو هم سریع گفتی باید بریم پیش فاطمه خانوم همه روده بر شده بودن از خنده (فاطمه خانم آرایشگرمونه و همینطور یکی از دوستانمون)

واما بابا که اومد شب رفتیم بیرون شامی هم زدیم و حالی هم بردیم و شما که کلی رقصیدی

عاشق میگویی

از قضا اون شب تولد یه خانومی بود برامون یه تکه کیک آوردن منم که دوست داشتم یه یادگاری از ما داشته باشن یه سرمه دون خوشگل کار اصفهان تو کیفم داشتم دادم به اون خانم اسمش هم مریم بود  بعدش هم رفتیم پارک

برای من و بابا و خودت گل چیدی

این گل بابا

اینم گل مامان

اینم از ده شب تو تخت خودت خوابیدن که قرار بود فرشته های مهربون برات هدیه بیارن از طرف خدا

وقتی اومدیم خونه هدیه ات تو تختت بود قیافه ات دیدنی بود

آرزو داشتی از اینا داشه اشی اا الان شاید توی روز چند ثانیه باهاش بازی کنی

یه بار که خونه آقا جون اینا بودیم گیر دادی لاک رنگارنگ بزنم برات منم تنبل آقا جون گفت بیا خودم برات بزنم و اینم از این

و آخر یکی از هفته ها هم رفتیم قزوین پیش عزیز بابا جواد شما کاسه برداشتی که آهنگ بزنی من برقصم مامانی اینو کجا دیدی یاد گرفتی

کمک من کردی به قول خودت نخود در بیاریمژه

اینجا هم ناری ناری گوش میدی ذوق کردی

مامانی تا اینجا رو داشته باش تا بعد  دیگه شدیدا خوابم میاد

بوس بوس دوداقلبماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

مامان دینا
26 خرداد 91 0:06
امیدوارم همیشه خوووش باشید .
همه عکسات قشنگ بودن .
ای جونم گلهایی که برای مامانی وبابایی چیدی رو عشششششقه گلکم


ممنون خاله جون
مامان آتین
27 خرداد 91 18:17
به به چه عکسایی
چه آش خوشمزه ای دهنم آب افتاد
اصلاح موهای دخملی هم مبارک اما موی بلند خیلی بیشتر بهش میومد ببوس روی ماهشو


ممنون عزیزم بله موافقم موی بلند خیلی بهش میاد ولی گفتم تابستون رو راحت باشه جاتون هم حسابی خالی بود
مامان مارال فرفری
30 خرداد 91 1:56
سلام چه دختر نازی دارید خدا حفظش کنه


ممنون از لطفتون عزیزم
مامان امیر علی
30 خرداد 91 14:17
هورا مبارک باشه چه تخت نازی و قشنگی .دست بابا درد نکنه .چه اشی دلم خواست .و چه دخمل ناز و پر احساسی ایشاله همیشه شاد و خوش باشید بوس


ممنون خاله جون شما هم همیشه سلامت باشی
مهدی کوچولو
30 خرداد 91 16:36
آش نوش جان.کوتاهی مو و لاکتونم مبارک همیشه به شادی و گل چینی


خاله جون جاتون خالی بود ممنون از همه چی
mamane roham
1 تیر 91 0:21
این کار همه نی نی هاست که نمیگذارن ماماناشون پای کامپیوتر بشینن و مامانا مجبورن که نصفه شب بیان پای کامپیوتر


بله واقعا همینطوره
mamane roham
1 تیر 91 0:34
این خانوم کوجولو فرشته هستند؟؟؟ از اونها که دو تا بال هم دارن؟؟؟


بله فرشته
آتینا و فاطیما
26 فروردین 92 16:43
چه جالب لباساش با مبلای خاله حمیدش ست بود
آتینا و فاطیما
26 فروردین 92 16:49
چه جالب لباساش با مبلای حمیده خالش سته