روزهای پر کاری
سلام عزیز دلم دیروز که جمعه بود از صبح مشغول بودیم شما هم همش میگفتی بریم خونه مامان شهین آخر به این نتیجه رسیدیم که شما تنهایی بری و ما بهتر به کارمون برسیم و شما رفتی و منم از فرصت استفاده کردم و وسایلت رو جمع کردم و عروسکهاتم شستم دیگه اسباب بازیهات رو تقریبا جمع کردیم و آشپز خونه و وسایل هال و پذیرایی هم جمع شدن خیلی همه جا شلوغن اعصابم یکم نمیکشه اصلا حوصله خونه رو ندارم دست و دلم هم به کاری نمیره خدایا زودتر تموم بشه آخه تو هم اصلا نمیخوای بیایی خونه تو هم احساس منو داری انگار ولی عزیزم زود زود زود تموم میشه راستی 5 شنبه هم رفتیم برای کاغذ دیواری و پارکت و کفپوش البته احتمالا پارکت میمونه برای یه وقت دیگه میدونی که چی میگم خلاصه که دلم برات بگه خیلی اوضاع درهم و برهمه
مامانی تا یه وقت دیگه خداحافظ
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
بعدا نوشت: این عکس متعلق به اسباب کشی و جمع کردن وسایل میباشد
به ادامه مراجعه شود
اینجا اثری از شستشو از وسایل منزل آخه میخوام یه دفعه با خونه تکونی عید یکی بشه
تازه اینا نصف جعبه هایی که جمع کردیم هم نیست