نیازنیاز، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 2 روز سن داره

روزگار نیاز کوچولو

برگی از تاریخ تا الان

1391/11/24 22:11
نویسنده : هدا سادات
1,445 بازدید
اشتراک گذاری

سلام مامانی دیگه این البته سعی میکنم آخرین پست قدیمی و جا موندهات باشه البته اگه خدا خواست و زنده بودیم .................................

niniweblog.com

 

niniweblog.comخب از اینجایی برات بگم که کلاس ژیمناستیک میری و خیلی هم پیشرفت کردی و علاقه هم داری و موهای نانازیت رو کوتاه کردی و نانازی تر شدی مامی دوست دارمniniweblog.com

 

حالا دنبالم بیا تا بقیه رو از روی عکس ها برات بگمAnimated graphics

خببببببببببببببببببب حالا جونم برات بگه اینجا در حال رقصیدنی

و اما با بابا 4 تخم درست کردی و خیلی هم دوست داری

میل دارید درهم پلو بخورید البته اصلا جاتون خالی نبود این شاهکار نیاز خانومه و چند جور غذا

این دوتا که باشن همه کارای ما پیش میره

برای شب یلدا رفتیم خونه مامان مولود و تو عکس بعدی هم لباسی که مامان مولود برات بافته و هدیه یلداته

ماست خورهارو قربون

و اینجا هم رفتیم توچال ولی به علت هوای خراب تا ایستگاه دوم بیشتر نتونستیم بریم

این سیب رو گاز زدی و بعد اومدی ذوق کردی مامان ببین با گازام قارچ درست کردمAnimated graphics

برقها رفت و ما هم برای اینکه حوصله مون سر نره عکس انداختیم

و بالا خره 28 صفر واز راست مامان مولود،مامان هدا،خاله عفت،هنگامه و زنعمو مریم

یعنی با ظرف شستن کشتی مارو

اینا رو میبینی به زبون شما قاشق و چنگاله جارو  که عمو بهت داد شما گفتی خب قاشقش هم بده

عمو و زنعموی من اومدن خونمون  و به ترتیب نیاز خانم آقا جون و عمو شجاع

تعطیلات رفتیم قم خیلی خوش گذشت عکس زیاد بود ولی غیر قابل استفاده این شادی خانم دختر دختر دایی مامان هدا و دختر پسر دایی مامان شهین

تولد مامان مولود بود رفتیم خونه شون و به قول شما غافلش کردیم(غافلگیر) و شما هم زود توت فرنگیه روی کیک رو برداشتی

حالا تا اینجا بقیه هم به روز دوستت دارم دخترم

دوستان گلم از تاخیر متاسفم و همین طور بابت طولانی شدن پست معذرتگاوچران

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان شهین
25 بهمن 91 9:59
قربون عکسهای قشنگت برم....مامانی کارهاتم قشنگه...حتا موقعیکه نمیذاری ازت عکس بگیریم......خدانگهدارت باشه مهربونم.......
مهدی کوچولو
26 بهمن 91 2:21
من عاشق این خاله ریزه ام کلی دلم تنگ شده بود ،خستگی از تنم در رفت وقتی عکسها رو دیدم
بابای عسل بابا
26 بهمن 91 22:01
مامانی ممنون عکسای ماهی گذاشتی