ما اومدیم با آنفولانزا

1390/9/27 10:32

نویسنده : هدا سادات

477 بازدید

اشتراک گذاری

سلام الان که دارم مینویسم تنم پر از درد توش مامنی حال خودت هم خیلی میزون نیست بابا یکم حالش بهتره نه خیلی خوب ولی بهتر از ما شایدم طفلی مارو میبینه درد خودش رو یادش میره در هر حال روزای سختی رو داریم میگذرونیم مامی جونم حاضرم همه وجودم رو بدم تا تو دوباره سرحال بشی حسابی

من و بابا دوستت داریم یه عالمه هرچی بگیم بازم کمه.

یه نی نی بی حال

پسندها (0) پسندیدم

شما اولین مشوق باشید!

مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (6)

مامان امیر علی
27 آذر 90 11:30

سلام مرسی عزیزم با این حالتون به ما سر زدین و با مهربونیات ما رو دلگرم کردین .عزیزم خیلی ناراحت شدم ایشاله که زودتر خوب بشین .می دونم دوره داره و خیلی هم سخته .راستی چقدر تفاهم

ایشاله شما هم موفق باشین .و برنده ...............

محيا كوچولو
27 آذر 90 13:06

سلام خاله از آشنايي تون خيلي خوشحال شدم. منم لينكتون ميكنم،از ابراز لطفتون براي مطلبم ممنون، شعر هم هديه ناقابل به شما و دوستاي گلم بود

نازنين
27 آذر 90 23:51

ايشالا زود خوب ميشي عزيزم.

نازنين
27 آذر 90 23:52

النا با كد 159 منتظر حمايت شما در جشنواره است.مرسي

مامان آتین
29 آذر 90 0:13

سلام عزیزممممممم بهتری؟؟ منم حسااابی دلتنگتون بودم الهی که هرسه تون زود زود خوب شین اون دخملی باهوشو از طرف من بمااااچ

mamane roham
1 تیر 91 0:25

بلا به دور انشالله که زود زود خوب میشین. ادم وقتی بچش مریضه اصلا خودشو یادش میره و میخواد همه چیزشو بده که عزیزش سالم باشه. ولی مراقب خودت باش که بتونی به نی نی قشنگت هم برسی خانومی

روزگار نیاز کوچولو

ما اومدیم با آنفولانزا

نظرات (6)

مطلب بعدی

مطلب قبلی