مه بود و مه
مه بود
یه عصر سرد بهمن ماه
خورشید میخواست بخوابه
گرگ و میش...
مه بود
چشم چشم رو نمی دید
آسمون هم نبود
مثل یه کابوس...
مه بود
هیچ سایه ای رد نمیشد
چیزی به نگاهم نمی خورد
اما تنها نبودم...
مه بود
یه حضور رو حس میکردم
عطر یه نفس آرومم میکرد
انگار یه نگاه...
مه بود
دیگه نمیترسیدم
می دونستم که تو با منی
انگار زندم...
مه بود
ما با هم بودیم
همو نمی دیدیم
همو نمیشناختیم
حتی همو صدا نکردیم
حتی اسم همو نپرسیدیم
اما عشق...
مه بود
من و تو یکی شدیم
چشمای ما خیره به هم
جایی که حتی نمی دیدیم
جایی که حتی نمی دونستیم کسی هست
اما احساس...
مه بود
اما دنیا دوباره زیبا بود
زندگی دوباره جریان داشت
دست من به سمت تو
و دست تو...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی