روز تولد
سلام امشب میخوام اتفاقات روز یا به عبارتی شب تولدت رو بنویسم .
ساعت 5:30 بود که آماده باش دادی به مامانی .اون موقع ماشین نداشتیم و قرار بود آقاجون ( بابای مامانی ) ما رو به بیمارستان برسونه .
خلاصه با آقاجون و مامان جون و دایی کوچیکه رفتیم بیمارستان میلاد . تا مامانی و تو برید تو بخش زایمان یه دو ساعتی طول کشید . بعدش تازه مامانی ( ایندفعه مامان بابایی ) هم رسیده بودبیمارستان . خلاصه تاز ظهر بابت دختر تحفه ما لشکر ی جمع شده بود تو بیمارستان . این شد که خانمی تا میتونست کلاس گذاشت و چند بار همه رو نگران کرد .
تا ساعت 10:23 دقیقه شب سه شنبه 14 مهر 88 بو که دنیایی به قدوم فرشته ما مفتخر شد .
باشد که مایه مباهات ما و همه باشد
انشا ا ...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی