معرفی
سلام سلام به همه و همه سلام به دنیا سلام به خانوما،آقاها،پسرا و دخترا خلاصه که سلام به همه تون
من و که میشناسین؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خوب بذارید خودمو دوباره معرفی کنم اینجانب هدا سادات 2 فرزند دارم یه پسر و یه دختر البته باید بگم دخترمو خودم دنیا آوردم و پسرم رو با اجازه تون مادر شوهرم زحمتش رو کشیدن البته تا سن 25 سالگیش هم کل زحماتش گردن ایشون بود و همسرشون که پدر شوهر بنده باشن ولی بعد از اون کلا افتاد گردن بنده و دخترم هم خودم همه چیزش رو به عهده گرفتم .
این روزا که داره نزدیک تولد 4 سالگی نیاز خانوم میشه من دلم بد جوری گرفته انگار همین دیروز بود که دنیا اومد واقعا راسته که مثل یه پلک زدن روزا میگذره و الان از همون روز یه خاطره شیرین و یه یادگاری شیرین زبون دارم .
شیرین زبونم تازگیها دوست نداره خیلی خونه بمونه خیلی احساس تنهایی میکنه و همه اش هم از من یه خواهر یا برادر میخواد شاید بگید خوب حق داره ولی آخه یه جوری میخواد که الان دیگه امکانش نیست میگید چه جوری میگم بهتون یکی همسن خودش رو میخواد.
واقعا هیچ جوره به خونه رغبت نداره همسری یعنی جواد خان میگه قانونا رو باید یه مقدار کم کنیم و کلی تر و کمتر به جزییات بپردازیم ولی باید یه فکر اساسی تر کرد مامانم میگه بذارمش مهد که نمیخواد خونه باشه حداقل یه جایی بره یه چیزی یاد بگیره منم کاملا موافقم چون اونطوری با همسن و سالای خودش بهش خوش میگذره خلاصه که بد دورانی رو دارم میگذرونم خونه مامانم ایناس الان 3 روزه دیشب هم که رفتم اونجا تا منو دید سلام کرد و گفت من نمیخوام بیام خونه ها دلم بد جوری گرفت پیش خودم گفتم آخه مگه من باهاش چیکار میکنم؟ در هر حال همینه دیگه باید زودتر یه فکری کنم .
راستی ما دو هفته پیش رفتیم شیراز جمعه رفتیم و دوشنبه اخر شب هم برگشتیم خیلی خوش گذشت البته پاسارگاد نتونستیم بریم چون به شهادت امام جعفر برخورد کرد و ما هم گذاشته بودیم روز آخر بریم ولی نشد انشاءالله دفعه بعد خیلی قشنگ بود حتما یه پست فقط و فقط عکس در خدمتتون هستم .
فعلا خدا نگهدارتون......